ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
حوضی بود با یک درخت انجیر قدیمی، یک گیلاس 10 ساله و یک نارنج پیر، در میانه حیاطی که چهار طرفش با دیوارهای آجری محصور شده بود. دوتخت چوبی که پدر ساخته بود و کنار حوض آب گذاشته بود، لذت بهار و تابستان را دو چندان می کرد. هُرم گرما که جانفرسا می شد تنی به آب می زدیم. پنجره ها فقط پنجره های خانه خودمان گشوده بود به سمت حیاط. همه با لباس راحتی قدم می زدیم، پی هم می دویدیم. مادر گاه با نافرمانی ما به خشم می آمد و نفرین می کرد و گاه پدر نیز همراه می شد. تفاوتی نبود، همه جا امن و امان، خواهرها به همان اندازه در حیاط راحت بودند که ما بودیم. گاه که صدای ما گوش خراش می شد مادر آقا یعقوب همسایه بغل دستی با چارقدی گل گلی و لهجه ترکی لب دیوار آجری می آمد و با مهربانی و اندکی ناراحتی می گفت:«حاجیه خانم ما هم در این خانه آسایش می خواهیم این بچه ها را جمعشان کن.»
این تنها هشداری بود که جمع مان می کرد و به اندرون می برد. بهار و تابستان و پاییز و زمستان آمدن و رفتند حیاط با سه درخت و حوض آبی اش، محصور خانه های دیگر با ساختمان هایی بالابلند و پنجره های متعدد شد. حوض خانه دیگر در میانه چهار دیوار آجری نبود و محصور پنجره هایی شد که گاه گشوده می شد بی اجازه ما، اما مشرف به حوض و حیاط خانه ما. پدر که پنجره ها را دید حکم صادر کرد که تردد خانم ها به حیاط جز بدون آداب خاص ممنوع. حوض بود اما آفتاب دیگر رمقی نداشت هرمی نداشت که تنی به آب بزنیم تا تازه کند روح و جان گرمازده را. اگرچه دیگر مادر آقا یعقوب مرده بود، اما ساختمان های بالابلند و پنجره هاشان بودند. صدای ما که به آسمان می رفت پنجره باز می شدند و به ناگاه حیاط هم خلوت می شد. تااینکه خانه ما هم بالا بلند و پر پنجره شد مشرف بر همه همسایه ها.
همه کسانی که سه گانه هزاره یا ملنیوم سریز(Millennium series ) نوشته نویسنده سوئدیاستیگ لارسن را خوانده یا روایت سینمایی آن، چه هالیوودی و چه اروپایی اش را دیده اند؛ قطعا توجه شان به جانمایه اصلی فیلم که همان روایت تجاوز به حقوق زنان در دنیای مدرن است را کاملا دریافته و توجه شان را جلب کرده است. اما آیا واقعا سه گانه هزاره که شامل سه بخش به نام های: دختری با تتوی اژدها ، دختری که با آتش بازی کرد و دختری که به آشیانه زنبور لگد زد است، تم اصلی آن تنها روایت گر ظلمی است که بر زنان در جوامع مدرن می رود؟ یا حدیثی است از دنیای مدرن که مفهوم امنیت و آزادی شهروندان در آن نه به چهار دیواری آجری خانه ها، بلکه به اتصال تودرتوی شبکه های کامپیوتری در دنیای مجازی وابسته شده است.
لیزبث سلندر شخصیت اصلی داستان، دختری است در میانه بیست تا سی سالگی. او هکری است به شدت کاربلد. سلندر که در دوران کودکی اش شاهد رفتارهای خشونت بار پدر با مادرش بوده، در همان دوران به انتقام همه ظلم هایی که به مادرش شده پدرش را به آتش می کشد. مادر روانه آسایشگاه می شود و سلندر نیز به آسایشگاه بیماران روانی خطرناک. در آنجا هم مورد تجاوز و بی رحمی های خشونت بار قرار می گیرد.
سلندر به همان میزانی که سرد مزاج است و ناتوان در روابط اجتماعی و روابط شخصی با دیگران، از تسلط تمام عیاری در استفاده از ابزارهای دیجیتالی و کامپیوتری در رد گیری و پیگیری و ارتباطات مجازی برخوردار است. در واقع سلندر نماینده انسان امروزی است که توانایی هایش بر آمده از دنیای مجازی است، نه دنیای واقعی که در آن زندگی می کند. به همین دلیل برای اصلاح دنیای واقعی و انتقام از تمامی خشنونت ها و تجاوزهایی که به او شده است، از تمامی توانایی های ارتباطی خود در دنیای اینترنت استفاده می کند و با کمک میکائیل بلومکویست که روزنامهنگار و ویراستار مجلهای است به نام هزاره، بر علیه واقعیت های جامعه مدرن قیام می کند.
سلندر نه تنها تمامی مستندات مربوط به خشونتهایی که به خودش شده است را از طریق هک شبکه های کامپیوتری جمع آوری می کند (که همه اینها با هنرمندی تمام در سه فیلم دختری با تتوی اژدها به کارگردانی دیوید فینچر، دختری که با آتش بازی کرد و دختری که به آشیانه زنبور لگد زد به کارگردانی دانیل آلفردسون به تصویر کشیده است)، بلکه این جمع آوری، مستند سازی و انتشار اطلاعات، در واقع سه گانه ایی از یک روایت شفاف و بی پرده از زندگی شبکه ایی امروزی است که بر دو اصل استوار شده. «فقدان پوشیدگی» و «دسترس پذیری» دو اصل جدیی هستند که در هزاره پیش رو، انسان امروزی با آن مواجه است.
ما در دنیای امروزی مان با یک واقعیت مهیب روبرو شده ایم. واقعیتی که نشان از فروریختن دیوارهای آجری خانه و گشودن پنجره هایی که نه تنها بر حیاط خانه و حوض آب و تمامی اهل و عیال مان مشرف شده اند، بلکه به چشم می بینند همه آنچه را که ما انجام می دهیم در خلوتمان. مهیب تر از آن اینکه چه بسا پیش از آنکه ما کاری را به ثمر برسانیم، حتی گمان آن نیز برای همه روشن شده باشد. پس دقت داشته باشیم از این پس نه تنها به حیاط رفتن جز با آداب خاص ممنوع شده است، بلکه به خلوت نیز بی ادب نباید نشست.